بسم الله الرحمن الرحیم
من یک کلمه راجع به مجلس و محیط مجلس عرض دارم . و یک کلمه هم راجع به کشور و کسانی که در این کشور مشغول به خدمت هستند.من می خواستم که این مجلس یک معلم باشد از برای همه کشور، و برای مجلسهای بعد و نسلهای آینده ، که کیفیت مشاوره وکلا باید این نحو باشد.آن نحوی که در مجالس سابق ، و خصوصا این مجالس آخر پنجاه ساله ، آن طور نباشد.
انتقاد آزاد است ، به اندازه ای که نخواهند یک کسی را خفیف کنند، یا یک گروهی را خفیف کنند و از صحنه خارج کنند؛ انتقاد برای ساختن ، برای اصلاح امور، لازم است ؛ هرمجلسی باید این انتقادات را داشته باشد؛ لکن اگر [در] این انتقادات آن که انتقاد می کندبا آرامش خاطر و با نظر صحیح انتقاد بکند، این که جواب می دهد هم اگر با نظر صحیح وبدون اینکه غضب در آن راه داشته باشد جواب بدهد، آن وقت منطق در مقابل منطق است . و اگر با هیاهو و جار و جنجال بخواهید شما یک مسئله را حل بکنید، و هر کسی درنظر داشته باشد که طرف مقابل خودش را مثل یک دشمن بکوبد، عقلها کنار می رود وقوه غضبیه ، که بدترین قوه هاست اگر مهار نشود، در کار می افتد؛ و مسائل را علاوه براینکه حل نمی کنند، مشکلتر می کنند.
نظر بیطرف بسیار کم است . یعنی “نظر” بیطرف باشد؛ خودآدم هیچ وقت نمی تواند بیطرف بیطرف باشد. لکن در نظر دادن حق را ببیند. تحت تاثیرحق واقع بشود؛ این حق چنانچه از دشمن من هم صادر شد، من او را تمجید کنم به عنوان اینکه حق است . و باطل اگر از دوست من هم صادر شد، آن را تکذیب کنم به عنوان اینکه باطل است . ولو در باطن فرض کنید یکی یک روشی را دوست دارد، یکی روش دیگر را؛ لکن در مقام نظر دادن ، در مقام مصلحت اندیشی برای کشور یا برای اشخاص ،آن نظر حب و بغض خودش را کنار بگذارد، برود دنبال حق و باطل .
حق هر جا هست باید دنبالش رفت و او را با آغوش باز پذیرفت ، ولو برخلاف نظرخود من هست . و باطل را هر چه هست و از هر کس صادر بشود باید نپذیرفت به عنوان اینکه باطل است . اشخاص و گروهها و اینها را باید کنار گذاشت ، حق و باطل را ملاحظه کرد. آن وقت هم برای اثبات حق و ابطال باطل اگر انسان گرفتار بشود به عصبانیت وعرض می کنم غیظ و غضب کردن ، نه می تواند حق را به دست بیاورد؛ و نه می تواند باطل را ردش کند.
تدریجی بودن فساد و تباهی
مهم در همه افراد، و خصوصا شما آقایان که در مجلس هستید، و مجلس مبداء همه چیزهایی است که در کشور واقع می شود، مهم این است که در مقام بیان مسائل وردمسائل ، انتقاد و تکذیب ، به آنجا نرسد که قوه عقلیه کنار، و با قوه غضبیه انسان وارد میدان بشود. اگر یک کسی هم فرض کنید از زبانش یک مطلبی بر خلاف شما صادر شد، شمابروید و مطلب را منطقی صحبت کنید، با داد و فریاد و – خدای نخواسته – حرف زشت زدن کار درست نمی شود. جز اینکه اگر – خدای نخواسته – این امور تکرار بشود درمجلس ، کم کم – هیچ امر فاسدی یکدفعه سراغ آدم نمی آید. شیطان باطنی انسان بسیاراستاد است .. همه اینهایی که می بینید فاسد شدند این طور نبودند که اینها از اول به این درجه از فساد بودند؛ بلکه کل مولود یولد علی الفطره (۲) و این طور هم نبودند که یکدفعه جهش کرده باشند از یک مرتبه ای به مرتبه بالای فساد. این طور هیچ وقت نبوده است . این بتدریج واقع شده است . اینهایی که دیکتاتور شدند این طور نبوده است که از اول دیکتاتور زاییده شده باشند. آنها هم مثل سایر مردم [بودند. ] بعد هم وقتی که به مقامی رسیدند ، این طور نبوده است که ازاول دیکتاتوری کرده باشند.
لکن قدم بقدم ، ذره به ذره ، رو به دیکتاتوری رفتند، یک وقت هیتلر از کار درآمدند؛ یک وقت استالین از کار درآمدند. شیطانی که در باطن انسان است با کمال استادی انسان را به تباهی می کشد. اگر از اول بگوید که تو بیا برو یک آدمی را بکش ، هرگز نخواهد رفت . از اول انسان را وادار می کند که این آدم چه طور است ،یک غیظی به او بکن . بعد یک قدری زیادتر. تا کم کم مهیا می کند انسان را از برای اینکه آدم هم می کشد! همه اینهایی که فاسد هستند بتدریج فاسد شدند؛ هیچ کس یکدفعه فاسد نشده است . و هیچیک از ماها هم تصور نکنیم که مامون از این هستیم که فاسدبشویم . همه در معرض فساد هستیم . همه ما دست به گریبان شیطان [هستیم . ] و خصوصاشیطان نفس ، همه گریبانمان به دست اوست .
لزوم وجود کمال تفاهم در مجلس
یک طوری نباشد که وقتی این محیط در منظر مردم واقع شد، مردم از اینکه این وکیل را انتخاب کرده اند پشیمان بشوند.یک طوری نباشد که از آن راهی که همه مردم دنبال آن راه هستند کنار برود.
مجلس باید یک محیطی باشد که با کمال تفاهم و خیرخواهی برای ملت و کشور،مسائل را پیش بیاورند. انتقاد می کنند، انتقاد خیرخواهانه باشد. جواب انتقاد می دهند، آن هم خیرخواهانه باشد. و منظره مجلس یک منظره صالح باشد، که مردم وقتی که این منظره را دیدند بگویند چه کار خوبی کردیم که یک همچو اشخاص صحیح را درمجلس بردیم . و یک وقت – خدای نخواسته – طوری نباشد که مردم پشیمان بشوند از رایی که داده اند.
اهمیت مجلس و مصوبات آن
و من تکرار می کنم مجلس بالاترین مقام است در این مملکت . مجلس اگر رای داد وشورای نگهبان هم آن رای را پذیرفت ، هیچ کس حق ندارد یک کلمه راجع به این بگوید. من نمی گویم رای خودش را نگوید؛ بگوید؛ رای خودش را بگوید؛ اما اگربخواهد فساد کند، به مردم بگوید که این شورای نگهبان کذا و این مجلس کذا، این فساداست ، و مفسد است یک همچو آدمی ، تحت تعقیب مفسد فی الارض باید قرار بگیرد.این مجلس ما حصل خون یک جمعیتی است که وفادار به اسلام بودند؛ و این مجلس عصاره زحمتهای طاقت فرسای این ملت مسلمان بوده است ؛ این مجلس فراهم آمده از”الله اکبر”های مردم است ؛ اگر بنا باشد که این مجلس فراهم آمده از “الله اکبر” مردم قدمی برخلاف اسلام بگذارد، این مجلس مجلسی خواهد بود که برخلاف مسیرمسلمین عمل کرده . با تمام قدرت ، بدون اینکه ملاحظه از احدی و از مقامی بشود،مجلس باید مسائل را طرح بکند. و رد و بدل و انتقاد صحیح ، بدون جار و جنجال ، بدون هیاهو، مسائل را بگویندو اما مطلبی که به طور کلی می خواهم عرض بکنم ؛ این ملت ما، که از اول قیام کرد و به ما منت گذاشت و وارد شد در صحنه و مقابل همه قدرتها ایستاد و رای داد به این جمهوری و تا آخر و شکست داد طرفهای مقابل را یک کسی اینجا فرشش را انداخته ، یکی هم اینجا فرشش را؛ اگر این روی فرش خودش بنشیند و آن هم روی فرش خودش بنشیند دعوا ندارد. اما اگر این پایش را درازکرد روی فرش او، او پایش را کنار می زند. و او هم می خواهد پایش را دراز کند اینجا؛دعوا اینجا پیدا می شود.
هوای نفس ، منشاء تمام دعواها
دعواهای ما دعوایی نیست که برای خدا باشد. این را همه از گوشتان بیرون کنید!همه تان همه ما، از گوشمان بیرون کنیم که دعوای ما برای خدا است ، ما برای مصالح اسلام دعوا می کنیم . خیر! مسئله این حرفها نیست . من را نمی شود بازی داد! دعوای خودمن و شما و همه کسانی که دعوا می کنند همه برای خودشان است . همه می گویند پیش بده برای ما! همه می خواهند تمام این قدرت چی چی . آخر من نمی فهمم چه قدرتی الان درکار هست ! خوب ، محمدرضا اگر دنبال این مسائل می رفت مطلبی بود، برای اینکه یک قدرتی بود – قدرت شیطانی بود – کسی حق نداشت یک کلمه بگوید؛ اما امروز که بقال سرمحله می آید و می گوید که برادر نخست وزیر اینجا این کار درست نیست ، برادررئیس جمهور این کار درست نیست ، این دیگر قدرتی نیست . یک برادری است ، یک دسته برادرند، یک دسته شان شانسشان آورده است آنجا نشسته اند؛ یک دسته بیچاره هم برای اینها سینه می زنند! قدرت نیست که ما حالا برای یک قدرتی بیاییم . اینهاتلبیسات ابلیس است که بر ما غلبه کرده است .
این تلبیسات ابلیسی را چنانچه مسامحه کنید، شما را به جهنم می فرستد! در همین دنیا هم به تباهی می کشد. در همین دنیا ایستاده است این تلبیس نفسانی و این شیطان نفس ایستاده است تا آنجایی که همه چیز دنیا را به باد فنا بدهد. هیتلر حاضر بود تمام بشر از بین برود، و خودش در آن قدرت همان آلمان باقی باشد. آن نژاد بالاتر و این چیزی که در مغز هیتلر بود در مغز همه شما هست ! خودتان غفلت کرده اید. در مغز همه این مطلب هست که همه بروند و من [باشم ]! تا نروید سراغ اینکه یک انصافی در کار باشد، یک توجهی به خدا در کار باشد. یک حسابی در کارباشد، که خودتان از خودتان حساب بکشید که من امروز می خواهم چه بکنم ، می خواهم همه مملکت ایران را به هم بزنم برای اینکه من باشم و هیچ کس نباشد نه ، همه باشید، وهمه هم حفظ کنید مملکت را. همه باشید، و همه روی قانون عمل بکنید قانون اساسی راباز کنید، و هر کس مرز و حد خودش را تعیین کند. به ملت هم بگویند که قانون اساسی مابرای دولت این را وظیفه کرده است ؛ برای رئیس جمهور این را؛ برای مجلس این را؛برای فرض کنید فلان کار برای ارتش این را. برای همه وظیفه معین کرده است . به مردم بگویند در قانون اساسی که شما رای دادید برایش ، وظیفه ما این است .
در لفظ فقط نباشد، و در واقع خلاف . واقعا سر فرود بیاورید به قانون ؛ و واقعا سر فرود بیاورید به اسلام . لفظ را همه می گویند. شاید شیطان را هم ازش بپرسند، می گوید من انقلابی هستم !امروز همه انقلابی هستند! امروز همه دلسوز برای ملت هستند! امروز دعوای اینکه ماهمه جنگ هم رفته ایم – و شما دیدید که یک دسته نوشته اند که ما از اول در جنگ چه بودیم – گفته اند. خوب ، من هم می توانم بگویم من در صف اول جنگ دارم جنگ می کنم ، ولی اینجا افتادم همینطور. باید به حسب واقع ، به حسب انصاف ، به حسب وجدان ، این مردمی که شماها را روی کار آورده اند، این مردم زاغه نشین که شماها راروی مسند نشانده اند ملاحظه آنها را بکنید، و این جمهوری را تضعیفش نکنید. بترسیداز آن روزی که مردم بفهمند در باطن ذات شما چیست ، و یک انفجار حاصل بشود.
ازآن روز بترسید که ممکن است یکی از “ایام الله ” – خدای نخواسته – باز پیدا بشود. و آن روز دیگر قضیه این نیست که برگردیم به ۲۲ بهمن . قضیه [این ] است که فاتحه همه ما رامی خوانند! من از خدای تبارک و تعالی امید این را دارم که به ما عنایت بفرماید و ما راهدایت کند به یک راهی که مرضی اوست ؛ و قلمهای ما را هدایت کند به یک نوشته هایی که مورد رضای اوست . و بر زبانهای ما جاری کند یک چیزهایی را که موردرضای اوست .
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر