مقدمه
کمیته گزارشگران حقوق بشر - قرار است در این کتابچه از «حقوق بشر» سخن بگوییم. به شما حق میدهیم که همین ابتدای کار کمی بیاشتیاقی نشان دهید. «حقوق بشر» از جمله موضوعاتی است که در نگاه اول یک مقوله پیچیده به نظر میآید. اتفاقا به همین دلیل است که میخواهیم ابتدا چند مثال برایتان بزنیم تا شاید با مقایسه و دقت به آنچه در اطراف مان میگذرد، کمی از دشواری ظاهری حقوق بشر برای شما کم کنیم:
§
«رویا» یک دختر معمولی از خانوادهای متوسط است که در کتابخانهای در حوالی میدان انقلاب تهران کار میکند. لباسهای او معمولا عادی و مانند دیگر دختران است اما با این حال رویدادی را برای مان تعریف کرد که شاید برای شما هم خواندنی باشد. او گفت که چند روز پیش، وقتی که با همین پوشش معمولی در حال بازگشت از سر کارش بود، حوالی میدان انقلاب، در حالی که تعداد زیادی پلیس آنجا حضور داشت، یک مامور پلیس زن او را با خشونت صدا زد و با فریاد اینکه «تو خجالت نمیکشی؟» او را مورد خطاب قرار داد. رویا فکر نمیکرد پلیس با او باشد اما چند لحظه بعد همان پلیس به رویا حمله کرد و در حالی که او را به سمت مینی بوسی هول میداد با توهین به او گفت: «کثافت این چه وضع بیرون آمدن است؟»
لحظهای بعد رویا خودش را در میان سایر مسافران مینی بوس یافت که آنها نیز لباسهایی کم و بیش مثل او پوشیده بودند و برخی شان مشغول گریه کردن بودند. رویا خیلی از این برخورد ناراحت بود اما گریهاش نگرفت. پلیس رویا و سایر زنان و دختران را بعد از نیم ساعت به سوی مرکز بازداشتگاه نیروی انتظامی برد و آنها را به اتهام "بد حجابی" به طور موقت زندانی کرد.
خلاصه اینکه آنها شب را در همان بازداشتگاه کثیف و با متهمین دیگری که برخی دزد، یا معتاد به مواد مخدر بودند، گذراندند و روز بعد به دادگاه برده شدند که قاضی پس از یک سوال و جواب یک دقیقهای، آنها را با توجه به اینکه سابقه دارند یا نه، به خاطر بد حجابی، محکوم کرد. حکم رویا پس از این محاکمه کوتاه مدت، البته بدون گوش کردن به اعتراضهایش، جریمهای صد هزار تومانی بود.
البته رویا کمی هم شانس آورد. اول اینکه چون سابقهای نداشت فقط به جریمه محکوم شد و گرنه، مریم دختری که گویا دومین باری بود که دستگیر میشد، به ۱۰ ضربه شلاق به علاوه جریمه مالی محکوم شد.
شانس دیگر رویا این بود که پدر و مادر او به دخترشان آنقدر اطمینان داشتند که صبح وقتی در دادگاه دخترشان به جریمه محکوم شد، سریع این پول را پرداخت کردند و دخترشان را آزاد کردند. «ستاره»، دختر دیگری بود که چون پدر و مادرش بازداشت او را مترادف با «بی آبرویی» برای خودشان میدانستند، حاضر نشدند حتی برای آزادی دخترشان به دادگاه بیایند و چون او جریمهاش را نپرداخت باید به آن بازداشتگاه کثیف باز میگشت.
اما شانس سوم رویا هم این بود که در همان یک شب بازداشتاش، مشکلی برایش پیش نیامد. چون رویا در بازداشتگاه دید که در همان چند ساعت، برخی از دختران همراه او با چند متهم معتاد طرح دوستی ریختند و شروع به کشیدن سیگار و حشیش کردند. این کار میتوانست به اعتیاد این دختران جوان بیانجامد.
این روایت کوتاه رویا را در شرایطی برایتان تعریف کردیم که حتما شما هم با ما هم عقیدهاید که این نوع برخورد با زنان و دختران کشور ما، «پدیده نادری» نیست. معمولا هر روز در خیابانهای شهر یا محله مان شاهد این گونه برخورد و بازداشت دختران و زنان هستیم؛ حتی خیلی از ما این موضوع را از نزدیک لمس کردهایم و یکی از اعضای خانواده مان به همین اتهام بازداشت شدهاند.
لازم است به یادتان بیاوریم که همه این ماجراها مانند روایت بازداشت رویا تنها با پرداخت یک جریمه مالی ساده پایان نمییابد بلکه گاهی ماجرا «خیلی دردناک» به آخر میرسد. مثلا مهرماه ۱٣۸۶، یک دختر خانم پزشک که با نامزدش در پارکی در شهر همدان قدم میزد، بازداشت شد و پس از تعرض به وی، در بازداشتگاه به طرز مشکوکی به قتل رسید که پرونده این قتل مشکوک، هنوز در مراحل رسیدگی است.
به مثال دیگری توجه کنید:
§
در یکی از بن بستهای خیابان شهید عباسپور مشهد، مقابل خانهای، پردههای سیاهی با پیامهای تسلیت نصب شده که خبر از مرگ کسی میدهد. با خواندن متن پردهها، متوجه میشوید که فرد فوت شده، یک جوان ۱۸ ساله به نام «مهدی» است. مهدی تنها پسر خانوادهای بوده که پدر و مادر آن کارمند دولت هستند و چند روز پیش در زندان شهر مشهد، مهدی اعدام شد.
ماجرای این مرگ از آنجا آغاز شد که در پاییز ۱٣۸٢ وقتی مهدی نوجوانی ۱٣ ساله بود در راه مدرسه، متوجه دعوای دو همکلاسی خود میشود. او به سوی شان میرود و سعی میکند آنها را از هم جدا کند اما پس از اینکه مهدی، بهروز (یکی از طرفین دعوا) را به سویی هل میدهد، بهروز تعادلش را از دست میدهد و با سر به درختی در کنار خیابان برخورد میکند که همین حادثه منجر به ضربه مغزی و مرگ او میشود. پس از این واقعه، او بازداش میشود و پس از اینکه مدتی در زندان کودکان نگه داری میشود، همزمان با پانزده سالگیاش، دادگاه شهر مشهد مهدی را به عنوان قاتل بهروز به اعدام محکوم میکند و سایر مراجع قضایی نیز در پایتخت، این حکم او را تایید میکنند. با اینکه در تمام دنیا اطفال و نوجوانان «مسوولیت جزایی» ندارند اما قوه قضاییه ایران چند روز پیش، زمانی که مهدی به سن ۱۸ سال رسید، او را اعدام کرد.
«آیا هیچ راهی وجود نداشت که جلوی این اعدام گرفته شود؟» این سوال را مادر مهدی که در این چند سال همه موهایش سفید شده، میپرسد. اوهمچنین میپرسد: «همه ما میگوییم بچهها هنوز عقل شان کامل نیست، حتی دین اسلام، بلوغ پسران را ۱۵ سال تمام میداند؛ پس چطور است که بچه من را بخاطر اشتباهی که در ۱٣ سالگی مرتکب شده، اعدام میکنند؟»
سوال او درست است. امروز در بسیاری از کشورهای توسعه یافته، بچههای زیر ۱۸ سال حتی درصورت ارتکاب جرایم خطرناک، به خاطر نداشتن «مسوولیت کیفری» به اعدام محکوم نمیشوند.
مثالهایی که خواندید تنها نمونههایی هستند که در آنها بخاطر «رعایت نشدن حقوق بشر»، آسیبهایی به افراد و جامعه وارد شده که متاسفانه گاهی در نهایت، به مرگ افراد منتهی شده است. شما چه مواردی را میتوانید به لیست این مثالها اضافه کنید که در آنها حقوق انسانها رعایت نشده و بقول معروف، «نقض حقوق بشر» اتفاق افتاده است؟ با هم چند مورد دیگر را به یاد بیاوریم:
* ورود بدون اجازه پلیس به حریم منازل به دلایلی مثل ضبط ماهواره
* برخورد گروههای فشار دولتی به تجمعها، سخنرانیها و مراسمهای سیاسی
* بازداشت خودسرانه فعالان دانشجویی و روزنامه نگاران
* زیر پا گذاشتن حقوق زنان و نوجوانان
* بازداشت و زندانی کردن اقلیتهای مذهبی مثل یهودی، مسیحی، زرتشتی و بهایی (البته یهودیها، مسیحیان، و زرتشتیها در مجلس نماینده دارند و در قانون اساسی به رسمیت شناخته شدند. ولی بهائیان به شدت در مضیقه هستند و حتی به نام اقلیت دینی پذیرفته نشده اند).
* برخورد قهرآمیز با قومیتهایی مانند کرد، آذری، بلوچ یا عرب
* رعایت نکردن حقوق کارگران زحمتکش و ...
غیر از این لیست میتوانیم ما هم به سوالات مادر مهدی، مواردی را اضافه کنیم و بپرسیم:
چه کار کنیم که نیروی انتظامی به خود اجازه ندهد خودسرانه با دختران و زنان به بهانه بد حجابی برخورد کند؟ چه کار کنیم تا اگر پلیس بزور خواست وارد حریم منزل مان شود اجازه ندهیم؟ چگونه به فعالان حقوق بشر کمک کنیم تا در کشور ما به کارگران، معلمان و پرستاران ظلم نشود؟ حقوق قومیتها و اقلیتهای مذهبی رعایت شود؛ نوجوانان اعدام نشوند و ....
به عبارتی، اگر وقتی فرد یا ملتی «توسری خور» باشد، افراد یا حکومت به خود اجازه میدهند با او با زبان زور سخن بگویند. بنابراین اولین قدم برای داشتن زندگی مدرن و آزاد این است که این احساس ضعف را از خود دور کنیم. در گام دیگر شاید بهتر باشد حق مان را بشناسیم و بدانیم چگونه باید از آن دفاع کنیم.
لازم است همه ما یک بار دیگر به اطرافمان با دقت بیشتری بنگریم، قوانین را از نو بخوانیم و البته نسبت به حقوقی که قانون برایمان در نظر گرفته بیتفاوت نباشیم. بسیار پیش آمده که ما در جاهایی از حق مان میگذریم در حالی که این کار نه تنها فایدهای برای جامعه و خودمان ندارد بلکه به «سوءاستفاده کنندگان» از قانون «اجازه» میدهد بر فعالیتهای غیر قانونی خود بیفزایند. تصور کنید اگر یک مامور بهداشت هر روز به مغازهها مراجعه کند و مطالبه «پول زور» نماید، این حقتان است اگر به شما مراجعه کرد ابتدا از او بخواهید «کارت شناسایی» اش را به شما نشان دهد. اگر هم خیال شما به عنوان یک کاسب درستکار، جمع است، این حق شماست که به او پولی ندهید. شک نکنید اگر امروز به هر دلیلی به او باج دادید، او حتما فردا هم جلوی مغازه شما سبز خواهد شد.
بنابراین از شما دعوت میکنیم تا با خواندن این کتابچه بیشتر با حقوقتان آشنا شوید و بیاموزید اگر حقوقتان رعایت نمیشود، چگونه میتوانید آن را بدست آورید. حتما شما هم با ما هم عقیده هستید که «حق گرفتنی است و به کسی حق او را دو دستی تقدیم نمیکنند». بنابراین با هم در این کتابچه تمرین خواهیم کرد که علاوه بر گرفتن حقمان، چگونه میتوانیم به دیگران نیز در دستیابی به حقشان کمک کنیم.
پایان بخش اول
http://chrr.us/spip.php?ar
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر